کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی ساعدی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

بی‌تاب و بی‌صبر و قرارم در فراقت            یـابن الحـسن ابـر بـهـارم در فـراقـت

در سیـنـه آتش دارم و در دیده بـاران            این است حال و روزگـارم در فراقت


یک عمر در دل بودی و از دیده پنهان            هم با منی، هم غـصه دارم از فراقت

هر صبح و شب در خلوت خود روضه دارم            شد روضـه‌ها دار و نـدارم در فراقت

یـاد سـه‌سـالـه دخـتـری که گـفت: بابا            رفتی و من چـشم‌انـتـظارم در فـراقت

بابا مـنی که دسـت تو زیـر سـرم بود            بر خـاک‌ها سـر می‌گـذارم در فراقت

می‌سـازد عـمـه با من و با مـشکـلاتم            می‌سـوزد عـمـه در کـنارم در فراقت

امشب بـیا با خود ببر جـامـانده‌ات را            بـابـا دگـر طـاقـت نــدارم در فـراقـت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر امام علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

در این غروبِ غریبی، ببین کواکب را            به‌ روی نی سر گـلگونِ نجمِ ثاقب را

بخوان به لحن حروفِ مقـطعه امشب            حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را


بـخـوان «وَلِـیُّـکُـمُ الله» را پـنـاه حـرم            بگـو حکـایت این مردمانِ غاصب را

برای تـسلـیت خاطرِ «ذَوِی الـقُـربَی»            ز تـازیـانـۀ طعـنـه بـبـین مـواهـب را

بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم»، شکوهِ غیرت من!            که دور سازی از این کاروان، اجانب را

مسیح خـستـۀ من! نـدبهٔ أنا العـطـشان            به خون نشانده دل بی‌قـرار راهب را

لب مقـدس قـرآن و خیزران؟ ای وای            و «أم حَسِبْتَ» بخوان این همه عجائب را!

بـیا شـبی به خـرابـه، بیـاوری با خود            بـرای دخـتـرکت لـیـلـةُ الـرغـائـب را

هـنوز بر لب تو بغـض «أَیَّ مُنقَلبٍ»            به انتـظـار نـشـسـته غـریب غائب را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر امام علیه‌السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای سرکه در مقابل چشمان زینبی            داغِ نـشــسته بر دل سوزان زینبی

ای سر بریده‌ای که تنت روی خاک‌هاست            تو کـشـتـۀ غـریب بـیـابـان زیـنـبی


ای سربریده! بی‌سرو سامانی‌ام ببین            می‌بینمت که بی‌سر وسامان زینبی

از چشم نیمه‌باز تو ای غـیرت‌خـدا            معـلـوم شد هـنوز نگهـبـان زینـبی

با اینکه نیزه‌ای به گلویت نشسته است            امـا هــنـوز قـاری قــرآن زیـنـبـی

گیسوی درهمت سر نی فاش می‌کند            آشـفـتـۀ ربـاب و پـریـشـان زینـبی

پـائـین نی، مراقـب طفـلان تو منـم            بـالای نی، مراقـب طفـلان زینـبی

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر امام علیه‌السلام

شاعر : حبیب چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن قالب شعر : غزل

سر به دریـای غـم‌ها فرو می‌کنم            گوهر خویش را جستجـو می‌کنم

من اسـیـر تـوأم، نی اسـیـر عـدو            من تو را جستجو کوبه‌کو می‌کنم


تا مگر بر مـشـامـم رسد بوی تو            هر گـلی را به یاد تو، بو می‌کنم

اسـتـخـوانـم شـود آب از داغ تـو            چون تمـاشای آب و سبـو می‌کنم

صبـر من آب چـشم مرا سد کـند            عـقـده‌ها را نهان در گـلو می‌کنم

تـا دعـایت کـنـم در نـمــاز شـبـم            نیمه‌شب با سرشکم وضو می‌کنم

هم‌کـلامم تویی روز بر روی نی            با خـیال تو شب گـفـتگـو می‌کـنم

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید میلاد حسنی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

در تـنور غـمـش قرارم سوخت            نه قرارم که روزگـارم سوخت

زل زدم بس به جـادۀ خـورشید            عـاقـبت چـشم انتـظارم سوخت


هـجـر آتـش به دفـتـرم انداخـت            قـلـم و طـبع تـازه‌کـارم سوخت

جـادۀ عـاشـقـی شـرر بـار است            اول راه کــولــه‌بـارم ســوخـت

مـن و امــیـد هـم‌قـطـار شــدیـم            در تب خوف، هم‌قطارم سوخت

روز وصلت نمی‌رسـد از راه؟            ساعـت ثـانـیـه شـمـارم سوخت

فـصـل بـی‌آبـی است ای بـاران            در بیـابـان گـلِ بـهـارم سوخـت

صحـبت از آب شد کـبـاب شدم            جگرم سوخت چشم تارم سوخت

آه از آن دم که مـادری می‌گفت            از عطش طفل شیرخوارم سوخت

یــادگــار از تـو داشـتــم مــادر            وسـط شعـلـه یـادگـارم سوخـت

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

دنـیـا ندارد قـیـمتی وقـتی که آقـا نیست            در عصر غیبت زندگی کردن که زیبا نیست

باید بـسـوزیم و بـسـازیم از فـراق یـار            هرکس نمی‌سوزد در این هجران که از ما نیست


باید به قـصد فـتـح، سمت قـله راه افتاد            پس جا بمـاند هرکسی اهل تـقـلا نیست

مـهـدی بـه دنـبـال مـن آمـاده مـی‌گـردد            بیچاره من وقـتی دلم اصلاً مهـیا نیست

تب می‌کـنیم آقـای‌مـان تب می‌کـند با ما            دارد هوای شیعه را، پس شیعه تنها نیست

دل‌هایمان حکم حرم دارد؛ در این دل هم            جز مهدی زهرا برای هیچ کس جا نیست

جـویـنده یـابـنـده‌ست، می‌گردیم دنـبالش            لبخندی از یوسف مگر سهم زلیخا نیست؟

دنبال راه وصل اگر می‌گردی ای عاشق            راهش به‌جز دل کندن از لذات دنیا نیست

باید برای قـبر خود امـروز کاری کرد            آه از دل غافل که قدری فکر فردا نیست!

باید همیشه زینت‌اش باشم ولی صد حیف            آلوده‌ای مانـند من در شأن مـولا نیست

جایی که بین روضه زهرا می‌رود از هوش            بـاور بـفـرمائـید که جـای تمـاشا نیست

زهرای مرضیه سرش را در بغل دارد            آقای لب‌تـشـنـه ته گـودال تـنـهـا نیـست

 از محضر او قاتلش هم دست پُر برگشت            هر جا حسین فـاطمه باشد فـراوانی‌ست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : سیدمحمد بابامیری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را           و سر دادند بی‌تو تارها آهنگ هجران را

نبی را بر فراز کوه نور احساس می‌کردم           دمی که می‌شنیدم از لبت آیات قرآن را


همان‌هایی که ما را متهم بر کفر می‌کردند           پس از این آیه‌ها، با اشک فهمیدند جریان را

شکوه موج‌های سهمگینِ خطبه‌های من           برای صخره معنا کرد دریای خروشان را

بدن‌ها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند           فقط در «کوفه» دعوت می‌کنند این‌گونه مهمان را!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع جشن، شادی، رقصیدن و ... در شام بوده نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

و هجـده آیـنه بر نیـزه می‌دیـدیـم، اما آه           هجوم سنگ‌ها برچید این آئـینه‌بندان را

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام و دفن پیکر پاک شهدا

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تویی دریای بی پهنای خِلقَت، ما نَم‌َت هستیم           تو بیش از ظرفیت‌های وجودی، ما کم‌َت هستیم

ملالی نیست، ما را حبس کن در پیلۀ داغت           که این پروانه‌بودن را بدهکار غم‌َت هستیم


به جز "گریه" گدای خانه‌ات خرجی نمی‌خواهد           دو سکه اشک هم کافی‌است، لنگِ دِرهَم‌َت هستیم

به قربان کف پایَت! قدم بر چشم ما بگذار           فراتت را رها کن تشنه‌لب! ما زمزم‌َت هستیم

اگرچه اشک ما مَشکی برایَت پُر نخواهد کرد           اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مَرهم‌َت هستیم

تمام آسمان‌ها تکّه‌ای از بیرق‌ات هـستند           به هرجا می‌رویم انگار زیر پرچم‌َت هستیم

خوشامدگوییِ هر گریه‌کُن با حضرت زهراست           به مادر جان بگو: دلتنگ خیرمقدم‌َت هستیم

فقط کافی‌ست تا لب تر کنی، پای تو می‌میریم           به قول لات‌های با مُرُوَّت: آدم‌‌َت هستیم!

نفهمیدیم آخر، یک حصیر کهنه کافی بود؟!           کماکان فکرِ طرز جمع جسم دَرهم‌َت هستیم

: امتیاز

ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

مـا بـرای دفـن شـاه کــربـلا آمــاده‌ایـم            رو به سوی قتلگاه و علـقـمه بنهـاده‌ایم

یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است            این گل دامـان لـیلا یا عـلی اکـبر است


یک بدن بی‌دست و سر مانده کنار علقمه            مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه

سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون            از حنای خون شده سر تا به پایش لاله‌گون

لاله‌ها پیداست اما غنچه پرپر کجاست            پیکر سرباز شیرخواره علی‌اصغر کجاست

جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک            از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک

از کـنـار عـلـقـمـه آید صدای زمـزمـه            می‌چکـد بر جـسم ثـارالله اشک فاطمه

 

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

لاله‌ها پیداست اما غنچه پرپر کجاست            پیکر سرباز ششماهه علی‌اصغر کجاست

ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش

شاعر : محمدعلي بياباني نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

میزبان رفته است از اینجا و مهمان مانده است           یک گلستان گل در این بَرِّ بیابان مانده است

گرچه آل الله را بردند از این سـرزمین           جسمشان رفته است از اینجا ولی جان مانده است


آنچنان اینجا رهـا کـردندشان انگـار که           بر زمین اجساد مشتی نامسلمان مانده است

قومی از راه آمدند و روی خاک کربلا           ماه را دیدند که صدچاک و بی‌جان مانده است

یک طرف در خیمه‌هایی سوخته دیدند که           در عبایی پیکری اما پریشان مانده است

پیکـری بی‌دست را دیـدنـد بین عـلـقـمه           آسمانی بر زمین از تیرباران مانده است

از حضور مشک پاره نزد او دریافـتـند           ساقی‌اش حتی کنار آب عطشان مانده است

ناگهان از راه مردی آمد و با گریه گفت           چشمتان از چه بر این اجساد حیران مانده است

این عمو عباس، این هم اکبر و این قاسم است           این تنی هم که در این گودال، عریان مانده است

پـاره‌های پیـکـر بـابای مظلوم من است           که جدا از هم، چنان آیات قرآن مانده است

پیکرش را با حصیری می‌برم در قبر و آه           آه که انگشتی از دست سلیمان مانده است

: امتیاز

ذکر مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـا احــتــرام آمـد و بـی‌احـتــرام رفـت            با صـد سـلام آمـد و با والـسـلام رفت

آتش دوباره پا روی کاشانه‌اش گذاشت            با روضۀ شکـسـتنِ در از خـیـام رفت


بعد از عطش، فرات به پابوسی‌اش رسید            در اشکِ شرم، غرق شد و تشنه‌کام رفت

خـلـوت‌نـشـیـنِ پـردۀ نـامــوسِ کـبـریـا            همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت

دَه روز پـیـش کعـبـۀ در انحـصار بود            با آن مـقـام آمـد و بـا ایـن مـقـام رفـت

مبـعـوث شد به گـریـه برای بـرادرش            پیـغـمـبـری که با سرِ سـرخِ امام رفت

پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود            در حالت رکـوع، به قـصدِ قـیـام رفت

داغ حـسـین، روضۀ یک خـانواده بود            این داغـدار، بـا تبِ چـنـد انتـقـام رفت

زینب عـقـیـلـة‌الـعـرب آمـد بـه کـربـلا            آئـیـنه‌دار فـاطـمه، حـیدر به شام رفت

خون‌گریه‌های ناحیه از این مصیبت است            سرچـشمـۀ حـلال، به بـزم حرام رفت

: امتیاز

ذکر مصائب حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدمهدی سیار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای کاش مـاجـرای بـیـابـان دروغ بـود            این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پُر غم سند نداشت            بر نـیـزه‌هـا نـشـانـدن قـرآن دروغ بود


ای کاش گرگ تاخـته بر یوسف حجاز            مانند گـرگِ قـصـۀ کـنعـان دروغ بود!

حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار کاش            برجـانِ بـاغ، داغِ زمـستان دروغ بـود

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـربـار آب دیـدم و هـربـار سوخـتم            بـسـیار گـریه کردم و بسیار سوخـتم

ای زهر، داغ سینۀ من حاصل تو نیست            من سال‌ها به دیـدۀ خـون‌بـار سوختم


از سال شصت و یک که چهل سال طی شده            هر لحـظـه یـاد قـتـلگـه یـار سوخـتم

دادم به گـریه حـکـم عَـلیکُنَّ بِالفرار            در بین خـیمه، تـشنه و تبدار سوختم

یـادم نـرفـتـه در وسـط نـیــزه‌دارهـا            دیدم نـشـسـته عـمه گـرفتار، سوختم

وقتی به نیـزه شد سر بابـای بی‌کـسم            شد کـل دهـر بر سـرم آوار، سوختم

یادم نرفته بوسه به رگ‌های حنجرش            هر روز یاد آن غـم دشـوار سوخـتم

دیدم رقیه خورده زمین روی بوته‌ای            بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم

در بند مست‌ها چقدر حرمتم شکست            با نـاسـزای دسـتـۀ اشـرار، سـوخـتم

تا ازدحـام می‌شـود از حـال می‌روم            خـیـلی به یـاد روضـۀ بـازار سوختم

گـهـوارۀ رضـیـع حـرم را میان شام            دیـدم مـیـان دکـۀ تـجــار، ســوخـتــم

زخم عمیق سلسله هم آن قَدَر نسوخت            طوری که از تهاجـم انـظار، سوختم

با دیدن سکـیـنۀ مـظـلـومه خـواهـرم            یک عـمر یـاد شرم عـلـمدار سوختم

دیدم کـفن به پیکـر هر مرده می‌کنند            سر را گـذاشتم روی دیوار، سوخـتم

: امتیاز
نقد و بررسی

اینکه در روایات گفته شده است امام سجاد علیه السلام چهل سال عزاداری کردند عدد چهل در اینجا به معنای کثرت آمده است والا طبق مقاتل و روایات معتبر سال شهادت ایشان ۹۶ هجری ذکر شده است که ۳۵ یا ۳۶ سال می شود

از سال شصت و یک که چهل سال طی شده            هر لحـظـه یـاد قـتـلگـه یـار سوخـتم

مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

بر دلـم از غـم تو شعـلـۀ سوزان مانده            باز هم عاشق تو بی‌سر و سامان مانده

از شما هـیچ اثـر در دل یارانت نیست            در دل شهـر ز تو نـام خـیـابـان مـانـده


دری از وصل به رویم نشده باز هنوز            طایر چشم من از هجر به زندان مانده

می‌وزد باد فراق از همه سو بر این دل            عاشق زار تو ای دوست پریشان مانده

اینکه از شعلۀ هجران تو می‌سوزد دل            از فـراق تو به جان داغ فـراوان مانده

می‌شوم غرق به دریای فراقت ای دوست            رفته از ساحل دل کشتی و توفان مانده

کس نگـفـته‌ست که آرامـش دائـم داریم            در وجـود هـمگـان آتش بُحـران مـانده

مثل شمعی که شود آب و بسوزد هر شب            از جگـر سوخـتگـان دیدۀ گریان مانده

جـاده در جاده نـشـسـتـم ز پی دیدارت            چـشم بر راه تو این عاشق نالان مانده

شعله در شعـله اگر نـالۀ سوزان داریم            در دل سـوخـتـگـان آتش پنـهـان مـانده

می‌رود شام، دلـم هر سحـر و می‌بـیند            دختری سوخته دل گـوشۀ ویران مانده

دامن دختر دل سوخته رحل است ای وای            روی این رحل فقـط جلـوۀ قـرآن مانده

«یاسر» از هجر تو می‌گرید و می‌گوید نیز            در گلو بغض من و شِکوۀ دوران مانده

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

به هوای روی ماهت شده این دلم هوایی            ز گناه خـسته‌ام من به تو دارم التجایی

تو نیامدی و من هم شب و روز گریه کردم            به کسی نگفتم اما؛ چه کشیدم از جدایی


سر‌راه تو نشـستم نظری اگر چه پـستم            سر راه با تو جانا؛ چه خوش است آشنایی

ز بکای صبح و شامت برسان به چشم‌هامان            برسان تو قلب ما را به شهـید کربلایی

تن شاه بین گـودال  شده غـارت اراذل            روی نیزه‌ای عمامه روی نیره‌ای عبایی

: امتیاز

ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : جواد محقق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

شبی که بر سـر نی آفـتاب دیدن داشت            حـدیث دربه‌دری‌های من شنیدن داشت

بسیط دشت، چنان لاله‌زار حسرت بود            که سبزه نیز سر سرخ بر دمیدن داشت


هدف چه بود در این کارزار خون‌آلود            که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت

چه بود در سر گل‌های باغ سبز رسول            که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت

بـه اوج آبـی آن آسـمـانِ خـونـیـن‌رنگ            کـبوتـرِ دل من شوق پـر کشیدن داشت

ستـارگـان چـمن پیـش تیغ صف بستـند            خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت

ننـالـم از خط تـقـدیر خویش در زنجیر            که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت

صبـور ثـانـیـه‌های غـم و بـلای تو بود            دلـم که وعـدهٔ بـسـیـار داغ دیدن داشت

پـیـام پـرپـرِ گـل‌هـای بـاغ را مـی‌بــرد            نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شام غریبان سیدالشهدا

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

پس از شام غریبان یاد یاری ماند و من ماندم            فروغ دیدۀ شب‌زنده‌داری ماند و من ماندم

ز هفتاد و دو گل در قلب این صحرای پائیزی            شمیم عترت و عطر بهاری ماند و من ماندم


خدایا شاهدی از یک چمن نسرین و نیلوفر            گلی خلوت‌نشین در زیر خاری ماند و من ماندم

شفق در آسمان طرحی‌ست از خون گلوی گل            به دامان افق نقش و نگاری ماند و من ماندم

به گوشم می‌رسد صوت رباب و ذکر لالایی            فقط گهوارۀ چشم‌انتظاری ماند و من ماندم

بهار آتش گرفت و باغ پرپر شد در این صحرا            پرستوهای در حال فراری ماند و من ماندم

نگاهـم بود دنـبال کـبوتـرهای سرگردان            کنار خیمه، اسب بی‌سواری ماند و من ماندم

شکست آئینه‌های آل طاها عصر عاشورا            ز سُمّ اسب‌ها، گرد و غباری ماند و من ماندم

دل من بیشتر از خیمه‌ها می‌سوخت چون دیدم            میان شعله، جان بی‌قراری ماند و من ماندم

بیابان در بیابان ظلمت است و تیرگی اینجا            هلال ماه نو در شام تاری ماند و من ماندم

گواه ظلم این اُمّت، همین پیراهن است آری            ز هجده یوسف من یادگاری ماند و من ماندم

عطش بیداد کرد امروز در این سرزمین اما            ز اشک دیدگان دریا کناری ماند و من ماندم

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا یزدانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بر خاکی از اندوه و غربت سر نهاده‌ست            بر نیـزهٔ تـنهـایی خـود تـکـیـه داده‌ست

هرچند پـیچـیده‌ست در عـالم شکوهش            معراج او بر روی خاک اما چه ساده‌ست


آنـقـدر آزاد است از هر قـیـد و بـنـدی            حتی به کهـنه پیـرهـن هم تن نداده‌ست

یک روز روی شـانهٔ پیـغـمـبر، اکنون            بر روی نیزه باز در اوج ایـستاده‌ست

دارد همین که سـایه‌اش را از سـر نی            باور کن این هم از سر عالم زیاد است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع

شاعر : عباس همتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیگر نفس نمانده، که آب از سرم گذشت            کار از به خون نشستن چشم ترم گذشت

من التـماس مانـدن و تو شوق رفـتـنی            با رفتن تو روح من از پیـکرم گذشت


پنجـاه و چـار سال، کـنارت نفس نفس            می‌خواستم که خوب تو را بنگرم، گذشت

یک آن تمام خـاطـره‌هـایی که داشـتـیم            با آخـرین نـگـاه تو از خـاطرم گذشت

آهـسـتـه‌تـر بـرو که دلـم شـور می‌زند            رفـتی و باد از طرف معـجـرم گذشت

آتـش زدی به خـیـمۀ قـلبم، چه آتـشی!            کـار از به باد دادن خاکـسـترم گذشت

من مـانـدم و مـصیبت از دست‌ دادنت            خورشید ماند و سایهٔ تو از سرم گذشت

دیــدم بــریــدن نــفــس قــتــلــگــاه را            بـاور کـنم و یا نـشـود بـاورم، گـذشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسین دارند نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـر نــیـزۀ شـقـاوت ایـن فـتـنــه‌زادهـا            گـیسوی توست، سلـسـله‌جـنـبان بادها

بر نیزه می‌برند سرت را كه بعد از این            سـرسـبـز و سـربـلـنـد بمـانـد به‌یـادها


خـورشید، با تـلاوت لب‌های تشـنه‌ات            خوانده‌ست بر طلوع سرت، «اِن یكاد»ها

هر روز، دشـمـنان تو، بـی‌آبـروتـرند            تـا زنـده‌انـد زیـنـب و زیـن‌الـعـبـادهـا

تا هست بی‌وفایی و تا هست نقض عهد            هر كـوفه لـعـنـتی‌ست به ابن‌ زیـادها!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

یک دشت پُر از عطر خوش پیرهن توست            باور کنم این باغ گل سرخ، تن توست؟!

هی پلک زدم، زنده شد آن لحـظه برایم            این چشم، پر از صحنۀ پرپر شدن توست


بـایـد بــروم ســر بـه بـیـابــان بـگــذارم            امروز که هر گوشۀ صحرا وطن توست

هفتاد و دو خورشید که افتاده بر این خاک            هفتاد و دو زخمی که نشان از بدن توست

ای سورۀ شمسی که بر این خاک، غریبی            پـیـراهن مهـتاب از امشب کـفـن توست

: امتیاز